پیدایش انسان
چنین تصویرهایی معمولاً مبین دید سنتی — و امروزه مردود — از فرگشت انسان، یعنی فرایند نردبانیاند. گاهی دارندگان این دیدگاه، خودآگاه یا ناخودآگاه، انسان خردمند را هدف نهایی تکامل موجودات تلقی میکنند.
انسان امروزی که بر کرهٔ زمین میزیَد در طبقهبندی زیستشناختی انسان خردمند (با نام علمی Homo sapiens) خوانده میشود و گونهای از سردهٔ انسان در شمار میآید. این بدین معناست که گونههای دیگری از انسان بودهاند که از لحاظ ژنتیکی و زیستشناختی به اندازهای متفاوت بودهاند که گونهٔ زیستشناختی جداگانهای به حساب آیند. برای نمونه، انسانهای نئاندرتال گونهٔ دیگری از سردهٔ انسان بودند. ایشان که چند هزار سال هم با انسان امروزین اشتراک زیستگاهی داشتهاند، اکنون منقرض شدهاند
پس، هنگام سخن از پیدایش انسان از دو منظر در موضوع میتوان نگریست. نخست پیدایش گونهٔ بهخصوص انسان یعنی، انسان خردمند ودیگر پیدایش سردهٔ انسان که انسان خردمند تنها یکی از گونههای آن است.
دودمان انسان
شمپانزه نزدیکترینِ کپیهای بزرگ به آدمیان و به تبع آن نزدیکترین خویشاوند موجود به گونهٔ انسان خردمند در میان موجودات زندهاست. واپسین نیای مشترک گونهٔ کنونی انسان با شمپانزه شش تا هفت میلیون سال پیش در آفریقا میزیست. شش یا هفت میلیون سال پیش سردهای که این جد مشترک به آن تعلق میداشت به دو شاخه تقسیم شد. یک شاخه سرانجام به گونهٔ انسان خردمند انجامیدهاست و شاخهای به شمپانزه. جدایی مسیر تکاملی انسان و شمپانزه را انشعاب بزرگ میگویند.
فرایند انجامش شاخهٔ انسان به انسان خردمند فرایندی خطی یا بهاصطلاح نردبانی نبودهاست. فرایند نردبانی بنا را بر این میگذارد که هر زمان تنها یک گونه انسانتبار وجود داشتهاست. این انسانتبار با گذشت زمان پلههای ترقی/تکاملی را طی کردهاست و سر انجام به برترین پلهٔ نردبان که انسان خردمند باشد فراز شدهاست. این تصویر سنتی دیگر امروز مقبول نیست. در تصویر نو، آن شاخهٔ اصلی که به انسان خردمند انجامید خود به چند ازگ* تقسیم شد و انسان خردمند یکی این ازگهاست. گونههای دیگر که ازگهای دیگر بودهاند اینک منقرض شدهاند. به تمام ازگهایی که، پس از انشعاب بزرگ، از شاخهٔ منتهی به انسان برآمدند دودمان انسان اطلاق میشود.[۷] در آرایهشناسی نوین، اعضای دودمان انسان، انسانتباران را تشکیل میدهند.
شاخچهٔ سردهٔ جنوبیکپی یکی از شاخچههای بزرگیاست که پس از انشعاب بزرگ از شاخهٔ منتهی به انسان برآمد. از سردهٔ جنوبیکپی دو سردهٔ پرامردم و انسان بر آمدند.
پیدایش سردهٔ انسان
سردهٔ انسان یکی از سردههای خانوادهٔ کپیهای بزرگ در راستهٔ نخستیها است. باور سنتی به نزدیک دیرینمردمشناسان این بودهاست که این سرده از سردهٔ کهنتری به نام جنوبیکپی به وجود آمدهاست. امروزه در کنار این باور سنتی گزینههای دیگری هم مطرح است که خاسته از کشف سنگوارههای جدید است: به طور خاص سنگوارهٔ کنیامردم پخترخ. نقطهٔ آغاز سردهٔ انسان خالی از مناقشه نیست؛ به این معنا که بر سردهٔ گونههای مرزی اتفاق نظر نیست. کهنترین گونههای سردهٔ انسان انسان ماهر و انسان رودولفیاند. وانگهی قرار دادن انسان ماهر در سردهٔ انسان تا حدی خاسته از آن بودهاست که با بقایای این انسان ابزارهای سنگی ابتدایی به دست آمدهاست. با این حال امروزه ابزارسازی در سردههای دیگر هم مشاهده شدهاست و دیگر ابزارسازی ویژگی ممتاز انسان محسوب نمیشود.
پیدایش گونهٔ انسان خردمند
باور سنتی در دیرینمردمشناسی ایدون بودهاست که انسان خردمند از انسان راستقامت خاستهاست و انسان راستقامت از انسان ماهر. امروزه فرایند این خیزش پیچیدهتر از این باور سنتی دانسته میشود. در زیر به تفصیل از این فرایند یاد میشود.
پیش از برآمدن گونهٔ انسان خردمند برّ قدیم (یعنی اوراسیا و افریقا) تهی از سکنه نبود بلکه گونههای مختلف انسان در آن میزیستند. در اروپا و آسیای غربی انسانهای نئاندرتال میزیستند و در سایر نقاط آسیا انسانهای راستقامت. نیاگان همهٔ این انسانها از افریقا به بیرون کوچیده بودند. پیرامون پیدایش انسان خردمند در دنیای قدیم دو فرضیه هست. یکی فرضیهٔ تکامل چندناحیتی است و دیگری فرضیهٔ خروج از آفریقاست. هر یک از این فرضیهها دو وردهٔ ضعیف و قوی میدارند.
فرضیهٔ تکامل چندناحیتی چنین بیان میدارد که گونهٔ انسان خردمند در هر ناحیه، خاسته از تطورهای موضعی گونههای کهنتر انسان در همان ناحیت است. بعدها با آمیزشها و مهاجرتها، و به طور کلی وجود یک جریان دائمی انتقال ژن بین جمعیتهای پراکنده، یکی گونهٔ میانگین به وجود آمدهاست. در وردهٔ ضعیف بر جریان ژن میان انسانهای نواحی مختلف در طی فرایند پیدایش انسان خردمند، تأکید بیشتری میرود.
فرضیهٔ خروج از آفریقا ایدون میگوید که انسان خردمند نخست در شرق افریقا تکامل یافت؛ سپس در سرتاسر عالم پراکنده شد و جایگزین گونههای کهنتر شد. در وردهٔ ضیعف این فرضیه جایگزینی توأم با مقداری جریان ژن از گونهٔ انسان منقرضشونده به انسان خردمند بودهاست. امروزه با انجام آزمایشهای ژنتیک کفهٔ نظریهٔ خروج از افریقا سنگینتر شدهاست. نیز پیش نهاده شدهاست که مهاجرت انسان به بیرون از افریقا در چند موج و نه یک موج صورت گرفتهاست. موجهای مختلفی که از افریقا برون آمدند هر یک به گوشهای از زمین رفتند. این جمعیتهای مهاجر بسیاری از ویژگیهای ظاهریای را که امروز در مردمان نواحی مقصد پیداست، پیش از مهاجرت، میداشتند. یعنی بخش بزرگی از اختلافات ظاهری که در گروههای جغرافیایی دیده میشود در همان افریقا با انزوای جمعیتها پدید آمده بود. به علاوه نتایج ابتدایی از نقشهبرداری ژنوم نئاندرتال نشان دادهاست که انسانهای امروزینِ خارج از افریقا، در قیاس با انسانهای امروزین افریقای سیاه، اندکی (۱ تا ۴ درصد) به نئاندرتالها نزدیکترند. یکی از نتایجی که از این شباهت بیشتر میتوان گرفت این است که انسان خردمند پس از خروج از افریقا ولی پیش از پراکندن به دورترین نقاط برّ قدیم — یعنی هنگامی که تازه به خاورمیانه در آمده بود — با نئاندرتال اندکی تبادل ژن (جفتگیری) داشتهاست. با فرض صحت این نتیجهگیری، نیز مشخص شدهاست که جریان ژن از نئاندرتال به خردمند بودهاست. میزان تبادل ژن با دیگر گونههای انسان (مثلاً راستقامت آسیایی) هنوز مشخص نیست.
تغییرات کالبدشناختی
انسان در طول سیر تکاملی خود، به مرور زمان، دارای جمجمههای بزرگتری شد. فکها و دندانها کوچکتر شدند و این اتفاق، به دلیل تغییر برنامهٔ غذایی انسان بود.ویژگیهای قدیمیترین نمونههای بهدست آمده از انسان، نشانگر آن است که انسانهای اولیه در مقایسه با انسانهای امروزی دارای قدی کوتاهتر، جمجمهای کوچکتر و آروارههای قوی با ۳۲ دندان که ترکیب دندانها بیشتر به گیاهخواری تمایل نشان میدهد و همچنین دستهای کمی بلندتر هستند که نمونه مشخص آن دو اسکلت معروفی است که در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۹۰ از دره لفارس در کشور فعلی اتیوپی بهدست آمدهاست.
تکامل مغز و ذهن انسان
از پس از جدایی تبار دودمان انسان از آنِ شمپانزه یکی از روندهایی که با نظر در سنگوارهها به دیده میآید فزونی یافتن نسبتِ جرمِ مغز به جرم تن با گذشت زمان است. این روند کمابیش در شاخههای مختلف فرگشتیِ انسانتباران دیده میشود. توضیحات تکاملی از ذهن انسان و فرهنگ او مورد نزاع بوده است. آنچه مسلم است این است که از پیدا آمدن سردهٔ انسان باز، تغییرات اساسی در حجم کاسهٔ سر، نسبت مغزبهتن، و نیز سازماندهی اندرونی مغز رخ دادهاست. نظر بیشتر متخصصان این است که مجموعهای از فشارهای زیستبومی و اجتماعی عاملِ راننده در تکامل مغز و ذهن انسان بودهاست. مناقشات امروزی، بیشتر بر سر تعیین عامل اصلی میان این دو عامل — فشار اجتماعی در مقابل فشار زیستبومی — است.
معیارهای انسان بودن
یکی از سؤالات بنیادین هنگام بررسی موضوع پیدایش یا تکامل انسان پاسخ به این سؤال است که «چه چیزی ما را انسان میکند؟»، یا «چه چیزهایی ما را از حیوانات دیگر تمایز میدهد؟». جواب به این سؤال بسته به اینکه چه کسی به آن پاسخ میدهد متفاوت خواهد بود. نگرش علمی به موضوع به نحوه رفتار، ساختار فیزیکی، بیولوژیکی یا ژنتیکی توجه میکند. اکثر زیست شناسان معاصر «راه رفتن روی دو پا و دویدن» را معیار بسیار مهمی در تعریف انسان قلمداد میکنند در حالی که به عنوان مثال ویژگیهای دیگر مانند داشتن ریش از محبوبیت کمتری برخوردار هستند.